رو پل بورارد بعد از افطار تا نیمه شب قدم مى زدیم. میرسیدیم به پیتزا فروشى حلال ِ تُرک. سحرى رو با خنده گوشه ى پله ى جنب تقاطع اسمیت می خوردیم. گاهى هم از مغازه ى سورى نزدیک هستینگ، چاى ماته با نان و کره محلى مى گرفتیم. تنهایى مان تنها نیایش مان بود.
برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 173 تاريخ : جمعه 23 خرداد 1399 ساعت: 10:41
--بعد التحریر: شهریار هذیان ِ دل را این طور شروع می کند. انگار قصد دارد خاطراتش را از آن همه زجر و در به دری در قالب کلمات این شعر مرور کند. این به بهانهی نوشتن قسمتی از خاطرات گذشته.
برچسب : نویسنده : 3sojoomc بازدید : 178 تاريخ : جمعه 23 خرداد 1399 ساعت: 10:41